نوشته شده در شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۵ ساعت 13:53 توسط محمد لطیف‌کار

ملت جو گیری هستیم!

 

حتما خاطرتون هست؛ سال گذشته در اکثر شهرها دیوارهای مهربانی مثل قارچ از زمین روئیده بود! و ملت چه شور و حالی پیدا کرده بود برای کمک به همنوعان خود! لباس‌های اضافی روی دیوارها آویزان شده بود... یک جامعه‌ی رویایی، بی‌آن‌که بپرسیم چرا به این دیوارها نیاز داریم. هرکس هر مقدار لباس لازم داشت می‌توانست بردارد. نیکوکاران مجازی هم شب و روز نداشتند! حمایت‌های تبلیغاتی بی‌وقفه ادامه داشت...

چند روز پیش از مقابل یکی از همان دیوارها گذر ‌کردم. میخ و شعار و دیوار پرجا بود؛ خاکستری سرد از یک دعوت ناتمام در حاشیه‌ی خیابان ... هوا هم به شدت سرد!

 

نوشته شده در سه شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵ ساعت 13:53 توسط محمد لطیف‌کار

گربه ایرانی حرف ندارد!

گربه ایرانی به زیبایی شهره است. یک نمونه‌اش همین گربه‌ای است که این طور جلوی دوربین سر و گردن و دم برافراشته است. یعنی که از طاووس هیچ کم ندارم! من یکی به او حق می‌دهم این‌طور با افاده چهار چنگولی بایستد! از بام تا شام مهمان مغازه مرغ و ماهی است! رنگ زیبا، تناسب اندام‌، و چشم‌های خوش رنگ‌اش را نمی‌توان نادیده گرفت!

اول که دیدمش جلوی مغازه لم داده بود؛ اما همچین که توجه‌ام را به خودش دید، از جا بلند شد و با ناز و ادا شروع کرد به بی‌قراری و حرکات عجیب؛ گربه‌ی لوس که می‌گویند یعنی همین!

 

نوشته شده در دوشنبه ۱ آذر ۱۳۹۵ ساعت 12:53 توسط محمد لطیف‌کار

راسته‌ی رنگرزان در کوهپایه کرمان

برای تماشای پاییز به کوهپایه کرمان رفتم. جای همه‌ی عزیزان و دوستان خالی بود. کوهپایه کرمان مثل بیشتر جاهای این استان، منطقه‌ی کم‌نظیری است. جلوه‌های بدیع و مدهوش کننده‌ی دارد. در همه‌ی فصول. کوه، دشت، دره، آسمان و درخت کوهپایه این روزها نفس را در سینه‌ی دوست‌داران طبیعت حبس می‌کند. انگار قدم در راسته‌ی رنگرزان نهاده باشی... آفتاب ملایمی می‌تابید. رقص لکه‌های ابر و سوز مرطوب سرما، جان خسته را صیقل می‌داد... این‌جا تماشاگه راز است...

 

 

نوشته شده در چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۵ ساعت 12:53 توسط محمد لطیف‌کار

میوه فروشی با نوای دل‌نشین ساز!

این میوه فروش خوش ذوق عاشق موسیقی است. پای دخل مغازه‌‌اش گیتار می‌‌زند. اگر فرصتی بدست آورد، تنبک هم می‌نوازد! بارها که برای خرید به مغازه‌ی او سرزده‌ام، از این همه انرژی مثبتی که دارد حال خوشی یافته‌ام. تا مشتری میوه‌اش را انتخاب ‌کند، آقا پیمان از این درنگ کوتاه کمال بهره را می‌برد. می‌گوید: کلاس موسیقی می‌روم؛ بنابراین بهتر است تمریناتم را روزانه خوب انجام بدهم!

 

نوشته شده در دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت 23:30 توسط محمد لطیف‌کار

سلام به پاییز شهر سرچشمه!

امروز چند ساعتی در حال‌و هوای پرسوز پاییزی مس سرچشمه، گشت‌گذار شیرینی در این شهر داشتم. هنوز به نیمه آبان ماه هم نرسیده‌ایم! شهر سرچشمه، اما با تن‌پوش پاییزی‌ جذابش،‌ آرامش را از دل‌ها می‌رباید! 
کرمان استان عجیبی است؛ در حالی که سرما روی بوم طبیعت رنگ‌های زرد و نارنجی و قرمز می‌پاشد، در گوشه‌ی دیگری از این ملک پهناور و سرزمین جادویی، تابستان جاخوش کرده است؛ یعنی که ما در ایطو استانی داریم زندگی می‌کنیم!

نوشته شده در دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت 23:29 توسط محمد لطیف‌کار

غزل‌خوانی پاییز در ماهان!

ماهان تنها 30 کیلومتر با کرمان فاصله دارد؛ اما وارد این شهر که می‌شوی انگار اقلیم دیگری را تجربه می‌کنی. هوا به طور محسوسی سرد و مرطوب می‌شود. تا چشم کار می‌کند، می‌توان از سایه روشن درختان و کبودی کوه‌های پیرامون لذت برد. امروز اما با حضور معجزه‌گر پاییز، رنگ‌های جادویی پهنای زمین و آسمان را پر کرده بودند. طبیعت، مستان و غزل‌خوان شده بود. همه‌ی اطراف، یک‌پارچه تابلوی نقاشی بود. نقاش و نقش یکی؛ تماشاگر هزاران هزار ...!

 

نوشته شده در دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت 23:28 توسط محمد لطیف‌کار

عیادت از یک معلم فرهیخته و محبوب

دیشب به اتفاق جمعی از دوستان و همکاران سابق، از دوست و همکار ارجمندمان جناب علی حامدی عزیز که از دبیران فرهیخته و خوشنام کرمان هستند، عیادت کردم. ساعت خوشی بود. اقای حامدی تازه از بیمارستان به منزل آمده بود و خدا را شکر خوب بودند و مثل همیشه لبخند می‌زدند. او بیش از سه دهه در دبیرستان‌های کرمان جامعه شناسی تدریس کرده و با دل‌سوزی و مهربانی تحسین‌برانگیزی مسائل این گروه درسی را در سطح استان نیزدنبال می‌کند. حامدی از جمله دبیرانی است که در میان دانش آموزان از محبوبیت خوبی برخوردار است. برای سلامتی او دعا کنیم.

 

نوشته شده در دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت 23:13 توسط محمد لطیف‌کار

چشم‌های رنگی و زیبای پیرمرد!

گاهی هنگام عبور از خیابان نزدیک دفتر کارم او را می‌بینم. گوشه‌ای تنها نشسته است. غرق در دنیای خودش؛ یا تماشای دنیای دیگران!
چند روز پیش، وقتی از ماشین پیاده شدم، نگاه آشنایی به من کرد. لبخندی زد و از نانی که در دست داشت تعارفم کرد. گفتم: عموجان اجازه می‌دهی یک عکس یادگاری از شما داشته باشم؟ سری تکان داد و چشم به لنز دوربین دوخت. چشم‌های رنگی و زیبای پیرمرد واقعا خسته بود!

 

نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 16:40 توسط محمد لطیف‌کار

کرمانی‌ها عاشق گل و گیاه هستند

نمای بیرونی این خانه حس و حال عجیبی دارد. این‌طور نیست؟ رهگذرهای خیابان زریسف چه حالی می‌برند! کرمان با این‌که سرزمین خشک و کم آبی است، اما این نوع نگاه و انس با گل و گیاه در تار و پود زندگی مردم ریشه دوانده است. کرمانی‌ها عاشق گل و گیاه هستند، شاید یک دلیل مهم آن همین خشکی و خشونت هوا باشد. نوعی فرهنگ که رطوبت و شادی را زیر پوست شهر می‌گستراند وخشکی را از هوا می‌گیراند!

 

 

نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 16:38 توسط محمد لطیف‌کار

باغ فتح‌آباد در سبد بازدید گردشگران

نمایی از باغ فتح آباد کرمان را ببینید! امسال این باغ زیبا و پر طراوت، بعد از دهه‌ها که به فراموشی رفته بود؛ درهایش به روی مردم گشوده شد. گفته می‌شود بیش از 50 هزار نفر ظرف دو هفته تعطیلات نوروزی از این باغ دیدن کردند...