عکاس آزاد

عکاس آزاد

www.akaseazad.blogsky.com
عکاس آزاد

عکاس آزاد

www.akaseazad.blogsky.com

دنیای ما

راستش یک جوریایی حرف من هم هست تصمیم گرفتم بزارمش تو وبم

نمی دونم از کی و چطوری گذرم به این کوچه پس کوچه های تاریک افتاد . شاید به دنبال چیزی می گشتم ،به دنبال یه حس گمشده ، به دنبال کسی که بتونم چندساعتی را در تاریکی با او حرف بزنم بدون آن که شناخته شوم . شاید دیگر از شناختن و شناخته شدن هم خسته شده بودم . شاید به دنبال مرور کردن یاد و خاطره ایی بودم نمی دانم ؛ ولی قطعن پی چیزی آمده بودم پی عشقی ممنوعه شاید! کم کم عادت کردم که هر روز صبح روی لبه پنجره اتاقم بنشینم شاید آشنایی که آن طرف کوچه پنجره دارد هم امروز پی هم صحبتی بگردد. گاهی هم حوصله کسی را نداشتم چراغ ها را خاموش کردم و تنها نظاره گر رفت و آمد همسایگان شدم. دیگه به محله و آدم هاش خو گرفته بودم و اگر روزی پشت پنجره اتاقشان نبودن  نگرانشان می شدم که کجایند و چه می کنید.

زمان های زیادی را توی این کوچه و با ساکنان آن سپری کردم به حرفاشون گوش دادم و با هاشون حرف زدم . دیگه کم کم این دنیای مجازی شد بخشی از زندگی من . دیروز به این فکر می کردم که بر سر دنیای واقعی ما چه آمد . دنیای واقعی ما را چه کسی از ما دزدید که این چنین دلبسته این کوچه تاریک شدیم .

به هر حال این جا راحت تر می شه حرف زد دل بست عاشق شد و هر دورغی را باور کرد. راحت تر می شه گریه کرد خندید و راحتتر میشه فراموش کرد !!!.

تاریکی این کوچه بن بست خیلی غریب است .   

نوشته:صبا(زندونیی که به فرار فکر نکرد)

نظرات 1 + ارسال نظر
صبا چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://zendoni89.blogfa.com

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد