ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گریه کنی می گویند افسرده یی
ساکت باشی می گویند بلد نیستی حرف بزنی
حرف بزنی می گویند وراجی
تند راه بروی می گویند عجولی
کند راه بروی می گویند عشوه ی الکی می کنی
سرت را بالا بگیری می گویند مغروری
سرت را پایین بگیری می گویند خجولی
بلند حرف بزنی می گویند پر رویی
آرام که حرف بزنی می گویند بی حالی
محبت کنی می گویند جلفی
محبت نکنی می گویند سنگدلی
صادق باشی می گویند ساده لوحی
پس آن باش که هستی نه آنی که دیگران می خواهند باشی
چون به هر حال محکومی
قسمتی از نامه های فروغ:«بدی های من به خاطر بدی کردن نیست، به خاطر احساس شدید خوبی های بی حاصل است! حس می کنم که فشار گیج کننده ای در زیر پوستم وجود دارد... همیشه سعی کرده ام مثل یک در بسته باشم تا زندگی وحشتناک درونیم را کسی نبیند و نشناسد... ما فقط می توانیم حسی را زیر پایمان لگد کنیم ولی نمی توانیم آن را اصلا نداشته باشیم.
بدی های من چه هستند جز شرم و عجز خوبی های من از بیان کردن، جز ناله ی اسارت جویی های من در این دنیایی که تا چشم کار می کند دیوار است و دیوار است و دیوار است و جیره بندی آفتاب است و قحطی فرصت است و ترس است و خفگی است و حقارت است.
چه دنیای عجیبی است. من اصلا کاری به کار هیچکس ندارم و همین بی آزار بودن من و با خودم بودن من باعث می شود که همه درباره ام کنجکاو بشوند... نمی دانم چطور باید با مردم برخورد کرد. فقط دلم می خواهد فرو بروم و همراه با تمام چیزهایی که دوست می دارم در یک کلّ غیرقابل تبدیل، حل بشوم. به نظرم می رسد که تنها راه گریز از فنا شدن، از دگرگون شدن، از ازدست دادن، از هیچ و پوچ شدن، همین است.»
می خواست بگوید که... [شب و گریه ی مرد]
می خواست بگوید که... [سکوتی از درد]
گفتند به ما که لال مادرزاد است
این قاصدکی که باد با خود آورد
خیلی مسخره هست که وبلاگی طراحی کنی تا حرفهای دلت رواونجا بزنی
بعد بیای رمزگذاریش کنی............
این یعنی توهین......به مخاطبها
حق با شماست ولی بعضی از حرفها هست که لازمه آدم در سینه خودش نگه داره
بهتره این مطالبو تودفتر خاطراتت بنویسی یا اینکه اصلا اینجا نیاری
یا درست وحسابی بیاری
اگه مشکلی پیش اومده باشه بشه کمکتون کرد.
بنی ادم اعضای یکدیگرند.........