عکاس آزاد

عکاس آزاد

www.akaseazad.blogsky.com
عکاس آزاد

عکاس آزاد

www.akaseazad.blogsky.com

من و خاطرات کودکی ام


مصطفی رحماندوست

صد دانه یاقوت

دسته به دسته

با نظم و ترتیب

یک جا نشسته

هر دانه ای هست

خوش رنگ و رخشان

قلب سفیدی

در سینه ی آن

یاقوتها را

پیچیده با هم

در پوششی نرم

پروردگارم

هم ترش و شیرین

هم آبدار است

سرخ است و زیبا

نامش انار است

نظرات 9 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

یادش بخیر
چه شعر قشنگیه آدم رو آسمونی می کنه انگار...

اره واقعا گل گفتی

sharifi یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ http://chilik.mihanblog.com/

واقعا هیچ چیز خاطرات کودکی آدم نمیشه و کودک درونمون دلش به همین خاطرات خوشه.

درسته واقعا همینجوره

فاطمه شریفی دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://photoframe.mihanblog.com/

کودکی را کودکی هایش و بزرگی رو خاطراتش شیرین میکند

واقعا زیبا بود ممنون

... سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://http//khodam.photoblog.ir

سلام ؛چه شوری داشتیم واسه حفظ کردنش ویادمه بعدش هر روز با بجه ها داد میزدیم وتو خیابون میخوندیمش تا بیایم خونه...خداحفظشون کنه...که قسمتی از خاطرات همه بچه های ایران زمینن...ممنون...

سلام منم یادمه چه کارا واسه حفظ کردنش میکردیم واقعا خاطرات به یاد ماندنی با آقای رحماندوست داشتیم

لیلا نادعلی فر سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ب.ظ

یاد گذشته ها بخیر...

گذشته هایی که هرگز برنمیگردن...

علی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام
در 7 کشور سربازی اجباری است یکیش هم ما !!
در اینجا نه تنها سربازی اجباریست . حتی گاهی مشاهده میشه در بعضی جاها از معمولی ترین امکانات هم محروم هستند . و کمترین حقوق را دریافت می کنند .
دوست من با مدرک لیسانس به خدمت سربازی رفت. در جایی که خدمت می کرد به بهانه اینکه نیرو کم دارن از او بیش از سه ماه ، هر روز چیزی حدود 20 ساعت خدمت می گرفتن یا بهتره بگم کار می کشیدن و بعد از 3 یا 4 ساعت خواب ، او را بیدار می کردند تا باز هم 20 ساعت دیگر خدمت کند و به بهانه اینکه نیرو کم دارند بعد از سه ماه به او مرخصی ندادند .
البته بعد از پیگیری های زیاد در ماه چهارم بود که توانستیم برای او مرخصی بگیریم . تا بعد از مسافت 1000 کیلومتری به شهرش بیاید و خانواده اش را ببیند . البته به بهانه اینکه نیرو کم دارند به جای 10 روز فقط 7 روز بهش مرخصی دادند . البته حال به خدمت برگشته و خوشبختانه الان وقت بیشتری برای استراحت کردن دارند و در روز فقط 17 یا 18 ساعت خدمت می کنند . گرچه این هم خیلی زیاد است برای یک سرباز (با خدمت اجباری) ، اما نسبت به قبل بهتر است .
او و دوستانش با مدرک لیسانس و هر روز با 17 یا 18 ساعت خدمت کردن (اجباری) فقط ماهی 50 هزارتومان دریافت می کنند . البته دوستم می گوید ظاهرا تصویب شده که حقوق آنها به 120 هزار تومان افزایش یابد اما بعد از 1 سال هنوز اجرا نشده است . متاسفانه ...
با این مقدمه شما رو دعوت می کنم مطلبی که با عنوان " سرباز یا اسیر؟! " نوشته ام را بخوانید . مطلب جالبی است توصیه می کنم حتما بخونین و نظر بدین . ممنون
یا حق

لینک؟

و دلم می گوید چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ http://vadelammigoyad.ir/

بسم الله الرحمن الرحیم . سرخ است و زیبا نامش انار است :)

مریم چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://maryam002.blogfa.com

دلبسته به سکه های قلک بودیم دنبال بهانه های کوچک بودیم...رویای بزرگ شدن خوب نبود...ای کاش تمام عمر کودک بودیم......
سلام...زیبا بود.ممنون که بهم سرزدی .بازم آپم

سلام شعرش چه قدر قشنگ و پر معنی بود ممنون ممنون
ای کاش تمام عمر کودک بودیم......
ولی افتخار میکنم که هنوز هم کودکم و کودکانه شیطنت میکنم

زینب نیک نجات پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.amaan.blogfa.com

ممنونم از حضور همیشگی تون...

مستدام باشید

ممنون از حضور و دعوت همیشگی شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد