ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا کی باید خودم را زیر نقاب زندگی پنهان کنم
پس کی باید بگویم...د و س ت ت د ا ر م!!!!
پس کی باور میکنی
چی را؟؟؟؟
چیزی را که بارها گفتم و باور نکردی...
می گویی بابر دارم...و سعی میکنم بابر کنم...ولی شاید کمی زمان ببره...
ولی افسوس در آن موقع نه تو هستی و نه من
آن طرف زندگی شیرین تو
آن طرف قلب شکسته من...
امروز یک از دوستان نازنینم کاری را کرد که شوکه شدم
راستش کسی نمی تونه منو قافلگیر کنه چون آدم عجیبی هستم با هر چیزی
قافلگیر نمیشم اگر هم بشم حسابی شوکه میشم...
امروز با یکی از دوستانم در حال حرف زدن بودم اصلا هم بحث قافلگیری نبود
دیدم بنده خدا زحمت کشیده این شعر را برای من سروده
راستش وقتی که خوندم حسابی قافلگیر شدم و حسابی خوشحال
واقعا ازش ممنون....این هم اون شعری که گفتم...
ازش خواستم اسم خودش را بزارم قبول نکرد...با اسم باران گذاشتم...ممنون باران عزیز
امروز روز خیلی خوبی بود...
نام محسن ، مهربان یک رنگ است بر لبش تا به ابد غنچه ی لبخند ست