ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزی که پنیر و کره وماست گران شد
می شد شکمی سیر به یک لقمه نان شد
همراه زن و بچه به اوضاع گرانی
کردیم قناعت همگی تا گذ ران شد
با نان اضافه پسرم ذره پنیری
پیچید به هم تا کمکی سیر از آن شد
بیچاره زنم جای کره روغن خالی
مالید به نان و پی فرزند دوان شد
من هم که نخوردم کره وماست وپنیری
جز اینکه مگردعوتی ازسوی کسان شد
از وضع گرانی به چنین حال گذشتیم
تا اینکه کنون باز گران قیمت نان شد
نان هم که گران شد چو همه جنس،گمانم
باید به سر سفره فقط فاتحه خوان شد
آن روز اگر خامه و یا ماست نخوردیم
با فعل قناعت گذر چرخ زمان شد
امروز خدایا چه شود چاره چه باشد
بی لقمه نان هم شود آیا گذران شد
نانی که بود قوت جان ، قوت بازو
باید ز نبودش همگی ناله کنان شد
شد موقع صبحانه و نان نصف پریروز
این خوان تهی برجگرم مثل سنان شد
وقتی پسرم نصفه شکم گشت و ز ایثار
از سفره خالی به یکی کنج خزان شد
با عمق نگاهش به من خسته چنین گفت
اینبار که نان جان پدر باز گران شد
با نان اظافه نتوان لقمه گرفتن
باید که یکی ذره فقط روی زبان شد
باید که سریعتر زسر سفره بپا خواست
تا اینکه مبادا عرق شرم روان شد
از چهره بابا که برایم همه عشق است
از چهره بابا که اسیر دگران شد
هر چند که مردم زنگاه پر مهرش
آن طرز نگاهش که مرا قوت جان شد
می گفت که فهمیده پسر عیب زمن نیست
این حاصل لجبازی حکام جهان شد!!
با دیدن این صحنه ز دل آه کشیدم
دیدم پسرم بیشتر از من نگران شد!؟
محمد حسن هاشمی - خرداد1391
ادامه مطلب ...